معرفی کتاب | «مجتهد بینشان»
به گزارش نوید شاهد استان قم، کتاب «مجتهد بینشان» زندگینامه و خاطرات شهید آیتالله محمدصادق صدوق گلپایگانی از پیش قراولان نهضت امام خمینی (ره)، به قلم محمدرضا صدوق و ویرایش محسن دلاوری است که در سال 1393 در قم انتشار یافت.
منابع کتاب:
این کتاب با کمک بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم، علمای بزرگوار، دوستان و همرزمان شهید، مردم شریف و بزرگوار روستای تیکن گلپایگان، «زادگاه شهید» و نوه آن شهید، حجت الاسلام علیرضا صدوق تهیه و تدوین گشته است.
مختصری بر کتاب:
مؤلف در این کتاب در چهار فصل به زندگی نامه شهید، شهید در کلام دوستان و بزرگان، خاطرات شهید و عکسها و مستندات میپردازد.
زندگی نامه شهید:
شهید محمد صادق صدوق فرزند شیخ فرج الله تکینی، در سال 1303 در روستای تکین از توابع گلپایگان چشم به جهان گشود.
پدرش از فضلای معروف روستای خود و ملای منطقه عربستان «عربستان، به روستاهای تیکن، شورچه، در، دهقو... از توابع گلپایگان میگویند.» بود. این مرد خدا، آن زمان که فقر و قحطی در کشور بیداد میکرد، وضع مالی خوبی داشت. درآمدش از کشاورزی تأمین میشد و تا میتوانست گرفتاریهای مالی مردم را رفع میکرد.
محمد صادق در شش سالگی به مکتب رفت. بعد از فوت پدر، مادرش او را به اسفرنجان نزد استاد بزرگ، مرحوم آیت الله محمدی گلپایگانی (ره) فرستاد. تحصیلات مقدماتی علوم حوزوی را نزد آن بزرگوار گذراند. بعد از چندی به حوزه علمیه اراک عزیمت کرد. پس از تأسیس حوزه علمیه قم، به این شهر نقل مکان کرد و علوم فقه، اصول و فلسفه را از محضر فقها و حکمای نامی آن عصر، همچون مرحوم آیتالله العظمی بروجردی (ره)، آیت الله خمینی (ره)، آیت الله محقق داماد (ره)، آیتالله گلپایگانی(ره) و دیگر علمای مشهور آن زمان آموخت. چندی بعد خود به مقام شامخ علمی نائل شد و در حوزه به تدریس دروس حوزوی پرداخت.
بعد از رحلت آیتالله بروجردی (ره) در مسجد اعظم سخنرانی کرد و همین منبر، باعث دستگیری ایشان شد. آن شهید بزرگوار تا مدتی به صورت انفرادی در زندان قم بازداشت و سپس به زندان قصر تهران منتقل شد. سرانجام در تاریخ چهارم آبان 1340 در زندان قصر پس از تحمل شکنجههای فراوان ساواک به فیض شهادت نایل گردید و قبرش همچنان بینشان میباشد.
شهید صدوق در کلام حاج کریم سخایی: شهید صدوق به خاطر اینکه حرف حق می زد او را از بین بردند؛ چرا که همه از حرف حق خوششان نمی آید. از نترسی و شجاعت به این جا رسید. مردم را موعظه می کرد. در مورد رهبری بعد از آیت الله بروجردی(ره) می گفت: " از حاج آقا روح الله خمینی تقلید کنید! او از همه بهتر است." آدم خوبی بود. به آبادی می رسید به مردم می رسید. خوش برخورد بود. خدارحمتش کند! خیلی شجاع و نترس بود. بزدل نبود. ما بزدل بودیم و کسی کارمان نداشت؛ ولی او چون شجاع و نترس بود، نابودش کردند.
خاطرات شهید:
پای برهنه: روزی شهید صدوق در کنار نهر آب نزدیک مسجد روستا وضو می گرفت. در همان لحظه پسربچه ای را دید که پای برهنه از بالای آبادی می آید. همین که نماز را تمام کرد، به شهر گلپایگان رفت. بعد از ظهر که برگشت یک جفت گیوه برای آن پسربچه تهیه کرده بود. گیوه را در خانه آنها برد و به پدرش هدیه کرد. گفت: " این را پای پسرت کن که پابرهنه راه نرود! یک موقع چیزی پایش را ببرد و او زخمی شود."